ارادتمندان استاد شجاعی(نون .شین)

ارادتمندان استاد شجاعی(نون .شین)

یکی در تجرید الله الله گفت وآن یک در توحید انا الحق ودیگری در تقدیس سبحانی و ه ی چ در "نیستی" جُز "هو" ندانست

ارادتمندان استاد شجاعی(نون .شین)

یکی در تجرید الله الله گفت وآن یک در توحید انا الحق ودیگری در تقدیس سبحانی و ه ی چ در "نیستی" جُز "هو" ندانست

ارادتمندان استاد شجاعی(نون .شین)

هو

وذلکَ زَمانٌ لا یَنْجو فیهِ إلاّ کُلُّ مؤمنٍ نُوَمَةٍ ، إنْ شَهِدَ لَم یُعْرَفْ ، و إنْ غابَ لَم یُفْتَقَدْ ، اُولئکَ مَصابیحُ الهُدى وأعْلام السُّرى

امام العرفا و سید اولیا علیه السلام ـ در توصیف آخر الزمان ـ فرمود : زمانى مى رسد که هیچ کس در آن زمان نجات نمى یابد،

مگر مؤمن حق پرستِ بى نام و نشان که اگر حضور داشته باشد،

کسى او را نمى شناسد و اگر غایب باشد، کسى به جستجویش نمى آید.

این افراد چراغهاى هدایتند و نشانه هاى روشن براى شب روان .



این آدرس ایجاد شد جهت معرفی برخی دیدگاه ها و توصیه ها و اشارات و عبارات و خطابهای قلندر پاکباز و مخزن راز، کیمیاگر زمان و غریب دوران ،نشان دار بی نشان ،جلوه گر جمال و جلال حضرت جانان ذروه نشین بلندیهای عرفان استاد شجاعی دام اجلاله
که معمولا مطالب ایشان با نام "نون.شین" و "هیچ" در محافل معرفتی شناخته میشود.
این فقیر امید وار است با عنایات حضرت حق گوشه ای از انوار حقیقت ، که از اولیا خدا ساطع میشود را در این محیط با دوستان در میان بگذارم.
تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.

کلمات کلیدی
۲۹
فروردين

 

  قال علی ع: خَیرُ الکَلام ما قَلَّ وَ دَلّ؛ بهترین سخن آن است که کوتاه و قابل فهم باشد

۲۱
دی
اسم اعظم و نظر استاد
___________________________
در مورد اسم اعظم اسلامی که به نام « شرف الشمس » مشهور است
در مذهب شیعه به 19 فروردین توجهات زیادی هست و اعمال و آداب خاصی برای این روز آمده و درکتب ذکر دعا آمده است که : سالی یکبار شرایط مهیا شود تا موکلین خورشید به زمین آیند لذا امکان انجام این اعمال در سال فقط یک بار است آنهم فقط در شرف خورشید که خورشید درآن زمان نسبت به سایر کواکب روی زمین قدرت بیشتری دارد .
نکته اینجاست که این عمل یکبار مصرف نیزهست یعنی در واقع با کاهش اثر خورشید کمرنگ می شود . اما چون در مدت زمانی که کارائی دارد پر قدرت است به زحمتش می ارزد .
زمان حک اسم اعظم اسلامی یا شرف الشمس : از طلوع خورشید به مدت 2 ساعت که 19 فروردین در هر روز می باشد .
شرف الشمس حاصل 5 اسم اعظم خداوند است که آنها را کلمات مبارکه :
الله جمیل رحمن مؤمن نور گفته اند بجای نقش از 5 حرف اول آنها به صورت
( ا ، ج ، ر ، م ، ن می توان استفاده کرد .
شرایط نوشتن وحک اسم اعظم اسلامی .
1) هیچ خطی دوبارکشیده نشود
2) سوراخ های ستاره ، میم ها ،و واو بسته نشود .
3) خطوط ابتداء انتهای ستاره یکدیگر را قطع نکنند .
4) اندازه الف ها یکسان باشد .
5) واو آخر ( واو معکوس = تنکیس ) روی تمام نقش کشیده شود .
6) اگر روی کاغذ نوشته شوند با گلاب زعفران نوشته شوند .
دونکته مهم :
1) اگراز نگین استفاده می کنید سعی کنید هرسال درساعت ذکر شده با آداب کامل بوسیله یک سوزن روی نقش کنده را دوباره خراش دهید .
2) اگر روی کاغذ نوشتید آنرا بازنکنید. به کسی نشان ندهید در آخرین چهارشنبه سال به آب روان بسپارید .
خاصیت : گشایش امور و مشکلات .
بازشدن ابواب روزی و رزق
عزت ومقام رفیع یافتن
حفاظت اموال .
حفاظت درمقابل بد گویان . زبان بند ، بخت گشای بسیار مؤثر .
جلب محبت واحترام و مجذوب نمودن افراد .
این نقش 13 حرف دارد :
4 حرف از تورات
4 حرف از انجیل .
و 5 حرف از قرآن کریم .
شیخ احمد احسائی با اشاره به کلمه « واو» و احتساب ارزش عددی حروف
( واو عدد 6 . الف عدد 1 . واو دوم 6 ) می نویسد منظوراز الف مابین دوحرف « واو » ظهور قائم و از « واو » طرفین منظورشش هزار سال الهی قبل وبعد ازقائم است .
درتفسیر « هاء » که به زبان عربی است و مخاطب آن سید یحیی وحید است آمده :
«بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله الذی جعل طراز الواح الابداع طراز الالف القائم بین الحرفین الذی لاح واشرق بما استشقق واستنطق »
این توقیع به « تفسیرالفین » نیز معروف است

اما استاد در این باره به سالک مُصرّ فرموده اند

تا به کی، در به درِ یافتن اسم اعظمی ؟
اسم اعظم از هر اسمی به تو نزدیکتر است، به شرطی که درون از غیر حق فارغ کنی...
تا به کی، حکایت قبض و بسط پریدن با طائران عرفان .
سیمرغ عرصهء قدم را با دوایر حدث چه کار.
بی خویشان کمان قاب قوسین گسیخته
و از جماعت ارنی گوی گریخته
و آبروی ملاعبِ مشاهده و معاینه را ریخته اند...
واز بازیهای سکر و صحو تلوین و تمکین
و انا الحق گویی های ناتمان دوری جسته اند و
از میانهء لغات این کلمات («هَٰذَا رَبِّی» و «إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ»)
را برگزیده اند...
تو نیز پند پیر بپذیر ...
۰۷
دی
نون. شین (شجاعی) شاعر و عارف معاصر مروّج طریقهء سلوکی بر پایهء تَرک است... (مطالب ایشان بیشتر به نام هیچ همدانی منتشر می شود)

که از نگاهی بسیار بالاتر به عرفان عامیانه ی امروزمی نگرد و همین بینش متعالی و نو بسیاری از حقیقت جویان واقعی را به ایشان متمایل کرده است.

چنانکه در آثار منثور و منظومشان اشاراتی به تروک دارد.

رهرو حقّ بر سَرش دارد کلاه چار تَرک

تَرکِ دنیا، تَرکِ عُقبی، تَرکِ مولا ، تَرکِ تَرک

این توصیه را همیشه به همرا هان دارند:

همچنان قاعدهء "تَرک" را روشمندترین قاعده و مؤثرترین سیر و سلوک میدانم

هر ترکی را حاصل کشفیست تا ترکی دیگر، تا رسی به ترک حجاب عشق و ...

مثنوی هیچستان و مجموعه اشارات و عبارات و از آثار ایشان است
باتو گویم راز و رمز معنوی

در سخن های به ظاهر مثنوی

بشنو از من گویمت تا، چیست حق

در ،درونت نوری از شمسیت حق

ذره ذره ذکر حق را یاد کن

خویش را از بندها آزاد کن

ذکرحق را گر بگویی بی شمار

وحدت اندر کثرتش بینی ، قرار

چون ببینی آن یکی را در همه

فارغی از قیل و قال و همهمه

...

سبکِ نوشتار ایشان همچون عرفای گذشته همراه با پند اندرز شیوا و حلاوت مخصوصی ست و سماع را به شیوه ای بدیع در انوار الابرار بیان کرده اند،
نوای عندلیب الست برای مرغان ازل خوش باشد
سماع را مباح گفته اند بر عاشق،
و حرام برعامی...
طالب سماع چون ازصدای شهوت بَری و ازصفای عبادت قوی باشد سمیع حاضری می شودکه در حق از حق برحق و باحق باشد...
کلید گنج حقیقت سماع است،
برخی به مقام شنوند
و برخی بر حال
برخی بر مکاشفه
برخی بر مشاهده
یکی در عتاب و یکی درمآب ویکی در وصال ویکی در جمال...



۲۸
آذر
ای بنده من !سخنِ "حقّ" آن است، که تورا به خاطر من به "وجد "آورد...
علمی که تورا از اسارتِ علمت خارج نکند و تورا همواره دربند خود نگه دارد حجابی قریب است
و اگر از علمت به جهلی بروی حجابی بعید...
آنکه، آگاه تراست ساده تر است و آنکه ساده تر است زیباتر..
آنکه در فرش مستوراست،درعرش مشهورماست...
صبور باش ، هر چه در خاک غریبتر در افلاک قریب تر..
وَ أَنَّ إِلى‌ رَبِّکَ الْمُنْتَهى‌ همانا انتهای سِیرِ تو بسوی من است...نجم 42

ای بندهٔ من ،
من از عِلمَت،عَمَلت،حتی رؤیتت به تو سزا وارترم...
همه را در آستانم فرو انداز و در حضورم وقوف کن...
چه بسیار تنها باشی و غیر من کسی باتو نباشد نه مریدی نه مرادی و نه چاره سازی...
من تورا برای جریان ربوبیـَــم بر گزیدم ،از بدایت آوردم تا به نهایت برسانم و باز هم بیشتر...
اما نظرم فقط برتوست نه به راهت ...من به تو از خودت نزدیکترم...
غیرتم آشکار نمی کند بنده ای را که به معرفت من ناطق است و به محبت من صامت...
تو را آفریدم و از تو پرده برداشتم تا بدانی ماجراها داشتم...
نه سخن و نه سکوت، هیچ کدام مُبـَــیّن این ماجرا نیست...
در حضورم باش...

۲۷
آذر


گوش کن ،لب را فرو بند از سخن
تا بگویم باتو چندین نکته من
باتو گویم راز و رمزِ معنوی
در سخن های به ظاهر مثنوی
عالمی را جو از این عالم به در
تا شوی ایمن ز شرِّ هر خطر
سر بِنه در پای مردان خدا
تا حجاب از دیده ات گردد جدا
ظاهرت با باطنت چون شد یکی
می روی سوی حقیقت اندکی
بشنو از من گویمت تا، چیست حق
در ،درونت نوری از شمسیت حق
ذره ذره ذکر حق را یاد کن
خویش را از بندها آزاد کن
ذکرحق را گر بگویی بی شمار
وحدت اندر کثرتش بینی ، قرار
مایی ما این همه کثرت نمود
ورنه بی ما این همه غفلت نبود
کثرتت در وحدتی پامال کن
ماضی و مستقبلت را حال کن
از خودت چون بگذری گردی ،یکی
صورت و معنی ببینی در، یکی
چون ببینی آن یکی را در همه
فارغی از قیل و قال و همهمه
چون یکی را أَلْف گویند او یکیست
در مراتب أَلْف ویک باهم یکیست
جملهء اسم و مسمی آنِ اوست
غرق هر یک چون شوی کاری نکوست
غیرِ حقّ را از درونت دور کن
ترکِ ظلمت گو سفر در نور کن
هر دو عالم نیست غیر از سایه ای
سایه را بگذار و بین بی سایه ای
آفتابی را بجو که مَه از اوست
اعتبارِ شهریار و شَه از اوست
گنج خواهی کنج عزلت را بجو
حق حق را در درون کن جستجو
ای دریغا عندلیب خوش نوا
در غریبی مانده باشد بسته پا
....
هر که آید می بَریمش پای خُم
هر "صفت" را میکنیم در "ذات" گم
سایه و خورشید از هم دور نیست
روشن است این راهِ ما کم نور نیست
دورشو از مجلس وهم و خیال
بشنو چندین نکته از اهل کمال
معنیِ توحیدِ جامع را بخواه
تا نگردد عمرِتو یکجا تباه
گرم حق باش و بی افروز آتشی
تا بمانی تا ابد در سرخوشی
ذکر حق ای یار من بسیار گو
مصدر حق را درونِ خود بجو
رهروی کن در طریق "نیستی"
چونکه اندر "هیچ" منزل نیستی
جام و مِی با یکدگر همدم ببین
صورت و معنا به هم محرم ببین
روشنایی را ببین در آینه
می نماید روی حقّ هر آینه
در همه آینه،آن یک را ببین
حق مطلق، یکِ بی شکّ راببین
چون ز باطلها تو یکجا رسته ای
حق پرستی و به او پیوسته ای
گر تو داری همت و سعیِ تمام
یک سلام از "هیچ "برتو والسّلام


۲۷
آذر


حضرت درویش بهار علیشاه خاکسار



حضرت درویش  مطهر علیشاه خاکسار


حضرت درویش میر ظهور علیشاه نعمت الهی



حضرت درویش میر طاهر علیشاه کبیر 


حضرت درویش صفی علیشاه نعمت الهی


۲۶
آذر


...ای کمترین ذرّهٔ ناچیز که در "ه ی چ" پیچیده ای

،اگرمدعیِ رؤیتِ جمالی و عشقی

کو دستِ بریده ات؟ کو بالهای سوخته از آتشِ اشتیاقت؟

اگرواله ای، کو اَرنی گفتنت در بیابانها چون موسای بی عصا؟

اگر به دروازهء قِدم رسیده ای ،چرا چون عیسی پاسدار آسمان چهارمی؟

!آنکه راز اتحاد را دانست ازپناه پردهٔ تار عنکبوت به در شد

،ای نوزادهء راهِ بی پایان

به کدام رمزِ عبور، هم پیاله شده ای با گذر کنندگان از سدرة المنتهی؟

این چه بو قلمون است که برای باده کشان بادیه آورده ای؟

!تاج و عمامه بیَنداز، خرقه و ردا بسوزان

...تا به کِی در این مخرقه دست و پا می زنی

تا به کِی لافِ منزلِ وحدت ؟

!نشانهء رسیدن به توحید، فراموش کردن توحید است

و مقصد از توحید، فقر از توحید است

آن توحیدی که تو بدان رسیده ای از را هِ حدث است

...اما حقِ توحید و توحیدِحقیقی از مسیرقِدم نمایان میشود

شرم دار از روی شمسِ قِدم با این حکایت وحدتت

...کفر و ایمان را به دریای مهرِ سلطان بینداز

...وبتِ بتکدهء معرفتت را بشکن

...تا پرده از یقین بر نگیری شاه باز اتحاد پدیدار نشود

...طوبای یقیین را بیش از این آب حیات مده

...ایستادن در کوچهٔ " کاف و نون "هم خامی ست

...بگذر، تا برسی

چون بیرون آمدی از تفرید وتوحید

،حق را به حق یاد کن نه به توحیدت

...در معرفت و عشق و شوق و محبت هر چه دیدی کافری بود

...در توحیدِ حقیقی وصال و هجران یکیست

حق بی نهایت است

آنچه دیدی از

صفا و صدق

،از رفق وعتق

،از تصریح و ترویح

،از تمییز و شهود حضوردر غیب

اعداد و امتداد و تحیر و تعبر وانفراد و انقیاد و ترکِ مراد و بدایت و نهایت و

، توحید و حقیقت

... برای رساندن تو به "حقِ حقیقت" بود

...ای قلزم کبریا ،تشنگان را

...وَ ای طبیب کیمیا ،بی دلان را

...وَ ای آیینهٔ صفات، بی خودان را

...وَ ای یوسف زمان، بینایان را

...وَ ای #خاموشِ گویا ،مستمعان را

،تکرار کن

لَا أُحْصِی‏ ثَنَاءً عَلَیْکَ أَنْتَ کَمَا أَثْنَیْتَ عَلَى نَفْسِک‏

« از عهدۀ ثنای تو بر نمی آیم، تو همان گونه هستی که خود را ثنا گفتی»

... که حقِ قدیم را فقط قدیم داند

۲۶
آذر

در این بزمگاه رزم آوران معرفت!

مگر ندانی که حد تنگدلی تا کجاست؟ و منزل جانان از جان کجاست؟

ورقی از دردم باز کن، تا حرفهای علم مجهول بینی، و از آن عشقِ خوشم بی زحمت وسواس طبع درنشان بی نشان دانی.

چه گویم!

این حدیث سِرّ خواجگان معرفتست، این رمز هم ایشان دانند، و در تنگدلی این حروف هم ایشان خوانند.

سِرّیست نهان ز همت آدمیان

آن را که نمودند، بریدند زبان.

و همین دلیل است شاهدان سوی صمت میروندو در گفت امساک دارند...

۲۶
آذر

عرفان حالتی از برای عارف نسبت به معروف

پس البته باید عرفان غیر معروف باشد،

و کسی که از عرفان غرضش نفسِ عرفان باشد، البته موحد حقیقی نخواهد بود...

زیرا که اراده کرده است با حق اول غیر حق اول را...


فنای مطلق عبارت است از این هستی حق مستولی شود بر هستی بنده به نحوی که هستی بنده مستهلک شود در جنب هستی حق چنا نکه مستهلک است نور چراخ در جنب نور آفتاب ...

۲۶
آذر

بند از پای یگدیگرباز کنید

و تا آشیان وحدت پرواز کنید

تا رسیدن به جایگاهی امن ...

و تنها متاعی را که آنجا نمی یابید فقر است ،

پس فقر را توشه بردارید...