بایگانی مهر ۱۳۹۸ :: ارادتمندان استاد شجاعی(نون .شین)

ارادتمندان استاد شجاعی(نون .شین)

یکی در تجرید الله الله گفت وآن یک در توحید انا الحق ودیگری در تقدیس سبحانی و ه ی چ در "نیستی" جُز "هو" ندانست

ارادتمندان استاد شجاعی(نون .شین)

یکی در تجرید الله الله گفت وآن یک در توحید انا الحق ودیگری در تقدیس سبحانی و ه ی چ در "نیستی" جُز "هو" ندانست

ارادتمندان استاد شجاعی(نون .شین)

هو

وذلکَ زَمانٌ لا یَنْجو فیهِ إلاّ کُلُّ مؤمنٍ نُوَمَةٍ ، إنْ شَهِدَ لَم یُعْرَفْ ، و إنْ غابَ لَم یُفْتَقَدْ ، اُولئکَ مَصابیحُ الهُدى وأعْلام السُّرى

امام العرفا و سید اولیا علیه السلام ـ در توصیف آخر الزمان ـ فرمود : زمانى مى رسد که هیچ کس در آن زمان نجات نمى یابد،

مگر مؤمن حق پرستِ بى نام و نشان که اگر حضور داشته باشد،

کسى او را نمى شناسد و اگر غایب باشد، کسى به جستجویش نمى آید.

این افراد چراغهاى هدایتند و نشانه هاى روشن براى شب روان .



این آدرس ایجاد شد جهت معرفی برخی دیدگاه ها و توصیه ها و اشارات و عبارات و خطابهای قلندر پاکباز و مخزن راز، کیمیاگر زمان و غریب دوران ،نشان دار بی نشان ،جلوه گر جمال و جلال حضرت جانان ذروه نشین بلندیهای عرفان استاد شجاعی دام اجلاله
که معمولا مطالب ایشان با نام "نون.شین" و "هیچ" در محافل معرفتی شناخته میشود.
این فقیر امید وار است با عنایات حضرت حق گوشه ای از انوار حقیقت ، که از اولیا خدا ساطع میشود را در این محیط با دوستان در میان بگذارم.
تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.

کلمات کلیدی

۱ مطلب در مهر ۱۳۹۸ ثبت شده است

۰۵
مهر

اى درویش! اگر شبى سرت درد بگیرد آن درد را به سر و چشم خدمت کن که دردِ سرى، که او دهد سَرسرى نبُوَد ... وگفت: اگر به تقدیر، تو را بلایی دادم مرا شکر کن ... به آن مصیبت منگر ، به آن نگر که ،آن روز که ارزاق قسمت مى کردم تو در یادِ ما بودى... وگفت:پرده دو است، یکى برداشته ام و هرگز مبادا که فروگذارم، و یکى فروگذاشته ام و هرگز مبادا که بردارم... سرو جانم فدای آنکه که، "هو" گفته و گوى طرب در میدان طلب انداخته، تیغ قهر از نیام رجولیّت آهخته ، با دوست از میان جان ساخته، بر نطع عشق مهره دل بباخته، شستِ طلب در دریاى دولت انداخته، خان ومان بشریّت به جملگى برانداخته و از همه به "ه ی چ "پرداخته... درویش را نه بر پشت بارى، نه با کس شمارى، نه بر دل بازارى و نه در سینه آزارى، نه با هیچ مخلوق کارى فهو مجرّد باللهّ ، والخلف عند الله... ای رفیق در این را ه ،جگر سوخته می خواهند و دلِ با درد، قدم با صدق و جان با عشق و جمعیت بی تفرقه و... اگر چنین نقدی داری، کار کارِ توست و روز نوروزت.. آری اول بلایی که به تو روی آورد بلای هستیِ توست، این هستی را جمع کن و به دست سلطان توحید بازده که طالبِ پراکنده و متفرق را به جز توحید جمع نکند... که فرمود: التّوحید افراد القدم عن الحدث. توحید صرّافى کردن است نفایه حدث بینداختن، و سره قدم برداشتن. آن یکى گفت: توحید و موحّد و واحد، این ثالث ثلاثه بود. همه عالم دربند آن اند تا یکى بدهند و دو بستانند، امّا اهل هیچستان دربند آن اند که همه بدهند و یکى بستانند و آن هم ه ی چ.