بایگانی خرداد ۱۳۹۹ :: ارادتمندان استاد شجاعی(نون .شین)

ارادتمندان استاد شجاعی(نون .شین)

یکی در تجرید الله الله گفت وآن یک در توحید انا الحق ودیگری در تقدیس سبحانی و ه ی چ در "نیستی" جُز "هو" ندانست

ارادتمندان استاد شجاعی(نون .شین)

یکی در تجرید الله الله گفت وآن یک در توحید انا الحق ودیگری در تقدیس سبحانی و ه ی چ در "نیستی" جُز "هو" ندانست

ارادتمندان استاد شجاعی(نون .شین)

هو

وذلکَ زَمانٌ لا یَنْجو فیهِ إلاّ کُلُّ مؤمنٍ نُوَمَةٍ ، إنْ شَهِدَ لَم یُعْرَفْ ، و إنْ غابَ لَم یُفْتَقَدْ ، اُولئکَ مَصابیحُ الهُدى وأعْلام السُّرى

امام العرفا و سید اولیا علیه السلام ـ در توصیف آخر الزمان ـ فرمود : زمانى مى رسد که هیچ کس در آن زمان نجات نمى یابد،

مگر مؤمن حق پرستِ بى نام و نشان که اگر حضور داشته باشد،

کسى او را نمى شناسد و اگر غایب باشد، کسى به جستجویش نمى آید.

این افراد چراغهاى هدایتند و نشانه هاى روشن براى شب روان .



این آدرس ایجاد شد جهت معرفی برخی دیدگاه ها و توصیه ها و اشارات و عبارات و خطابهای قلندر پاکباز و مخزن راز، کیمیاگر زمان و غریب دوران ،نشان دار بی نشان ،جلوه گر جمال و جلال حضرت جانان ذروه نشین بلندیهای عرفان استاد شجاعی دام اجلاله
که معمولا مطالب ایشان با نام "نون.شین" و "هیچ" در محافل معرفتی شناخته میشود.
این فقیر امید وار است با عنایات حضرت حق گوشه ای از انوار حقیقت ، که از اولیا خدا ساطع میشود را در این محیط با دوستان در میان بگذارم.
تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.

کلمات کلیدی

۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

۳۰
خرداد

هو ...

مِی، که به ما داده ز جامِ اَلست

گفته :گذرکن ز خود و هرچه هست

قطره به دریا چو رسددر طریق

نام و نشانش شده دریا رفیق

ما همه اوییم، ولی ذره ها

دور ز وحدت شده از هم جدا

توش و تن خود بده تو سوی او

غرقه شو ای قطره به دریای هو

ما سخن از غیر نگوییم هوش

تا خُم میخانه بیآید به جوش

چند ز شیرازی و رومی سخن

خیز و ببین سِیر در این انجمن

از دو جهان هیچ ندانم کنون

عقل بدادم گروِ این جنون

من به یقین آمده ام هیچ نیست

طالب و مطلوب و طلب، هم یکیست

نور رُخ دوست در این جان و پوست

عقل،که باشد به ره کوی دوست

باز نوای سخن از حلقِ هیچ

هیچ بگو هیچ بگو هیچ هیچ ه ی چ

 

از تلگرام ادب و عرفان استاد شجاعی

۲۹
خرداد

ای خوشا آن عاشق دل سوخته

غیرِ درس عاشقی ناموخته...

عشق بازی کار مردان ره است

پیشهء مردانِ از کار آگهست...

با خودی نتوان برَش آمد شدن

باید از او یا زخود بی خود شدن

عشق بازی کارِ بازی نیست،نیست

یا به عقل و چاره سازی نیست، نیست

عشق ضدِ خوردن است و خفتن است

اولِ عشق انتهای مردن است