بایگانی ارديبهشت ۱۳۹۹ :: ارادتمندان استاد شجاعی(نون .شین)

ارادتمندان استاد شجاعی(نون .شین)

یکی در تجرید الله الله گفت وآن یک در توحید انا الحق ودیگری در تقدیس سبحانی و ه ی چ در "نیستی" جُز "هو" ندانست

ارادتمندان استاد شجاعی(نون .شین)

یکی در تجرید الله الله گفت وآن یک در توحید انا الحق ودیگری در تقدیس سبحانی و ه ی چ در "نیستی" جُز "هو" ندانست

ارادتمندان استاد شجاعی(نون .شین)

هو

وذلکَ زَمانٌ لا یَنْجو فیهِ إلاّ کُلُّ مؤمنٍ نُوَمَةٍ ، إنْ شَهِدَ لَم یُعْرَفْ ، و إنْ غابَ لَم یُفْتَقَدْ ، اُولئکَ مَصابیحُ الهُدى وأعْلام السُّرى

امام العرفا و سید اولیا علیه السلام ـ در توصیف آخر الزمان ـ فرمود : زمانى مى رسد که هیچ کس در آن زمان نجات نمى یابد،

مگر مؤمن حق پرستِ بى نام و نشان که اگر حضور داشته باشد،

کسى او را نمى شناسد و اگر غایب باشد، کسى به جستجویش نمى آید.

این افراد چراغهاى هدایتند و نشانه هاى روشن براى شب روان .



این آدرس ایجاد شد جهت معرفی برخی دیدگاه ها و توصیه ها و اشارات و عبارات و خطابهای قلندر پاکباز و مخزن راز، کیمیاگر زمان و غریب دوران ،نشان دار بی نشان ،جلوه گر جمال و جلال حضرت جانان ذروه نشین بلندیهای عرفان استاد شجاعی دام اجلاله
که معمولا مطالب ایشان با نام "نون.شین" و "هیچ" در محافل معرفتی شناخته میشود.
این فقیر امید وار است با عنایات حضرت حق گوشه ای از انوار حقیقت ، که از اولیا خدا ساطع میشود را در این محیط با دوستان در میان بگذارم.
تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.

کلمات کلیدی

۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۹ ثبت شده است

۰۶
ارديبهشت

گرچه بر دوش دل غم زده باری دارم

دست بر باده ی انگور نگاری دارم

بوی این بادیه خود رهزن هفتاد سر است

انتظار فرج  اسب و سواری دارم

می گشایم سحر از ناله چراغی به دواشک

که در این  باغ نشانی بهاری دارم

همه کارم تویی ای روشنی صبح سحر

ورنه من با شبِ تاریک چه کاری دارم

تنگ شد سینه ام از بس که به خود پیچیدم

مثل گرداب که بامرگ قراری دارم

می درخشد نظرم در هوس منتظرم

همچو شمع که به هر دیده مزاری دارم

انتظاریست دلم را که گلم سبز شود

چون خزان سوختگان زردی و زاری دارم

شعر می گویم ومی رقصم ومی رقصانم

بر لب آوازی در دست دوتاری دارم

من خروس سحرم مژده صبح آوردم

با شما شب زدگان رمه کاری دارم

الرحیل است دراین دشت که خورشید دمید

این چنین است گر آوای شعاری دارم

فرصت شاعری و عشوه دراین میدان نیست

ورنه از شعر وسخن باغ و بهاری دارم

من که باشم که زنم لاف سخن آوردن

هر چه دارم همه ارز حضرت یاری دارم

سین .شجاعی